در میان آثار هنری و موسیقیهایی که در سالهای مختلف برای امامرضا(ع) ساخته شده، قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده» به جایگاه خاصی رسیده است. این قطعه زبان حال زائرانی است که به بارگاه خورشید هشتم قدم میگذارند. زائرانی که با حضور در حرممطهر انگار وارد بهشتی میشوند و زمان و مکان را فراموش میکنند. همه حوادث زندگی این دنیای پرهیاهو را پشت سر میگذارند و رو به ضریح مطهر امامرضا(ع) دست بر سینه به حضرت میگویند: «آمدم ای شاه پناهم بده...».
آریا عظیمینژاد، خالق این قطعه ماندگار است که حالا به چهرهای شناخته شده در عرصه موسیقی ایران تبدیل شده است. عظیمینژاد کارنامه هنری و کاری درخشانی در زمینه موسیقی دارد و بسیاری از آهنگهای او مورد توجه مردم قرار گرفته است، اما نقطه عطف این کارنامه پربار قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده» است که با صدای گرم استاد محمدعلی کریمخانی و شعری از مرحوم استاد حبیبالله چایچیان ساخته شده است.
ساخت قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده» با یک اتفاق عجیب همراه بوده است. در صفحه امروز به خواندن سه روایت از سازندگان این قطعه ماندگار میپردازیم تا خاطره جذاب خلق این اثر ماندگار را مرور کنیم.
گفتوگوی حضوری با آریا عظیمینژاد بسیار لذتبخش بود. او با تمام تواضع و با همه علاقهای که به امامحسین(ع) و امامرضا(ع) داشت، در خصوص خلق این آهنگ ماندگار با ما حرف زد. آریا عظیمینژاد این روزها داور مسابقه «عصر جدید» است و بیش از گذشته برای مردم شناخته شده است. گفتوگوی او را در مورد قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده» و حال و هوایش در روزهایی که منتسب به امامرضا(ع) است، بخوانید.
شما آثار زیادی در عرصه ساخت موسیقی داشتهاید مثل تیتراژ سریال «پایتخت» اما قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده» ماندگار شد و شنیدن آن حال همه مردم را خوب میکند. از ساخت این اثر ماندگار بگویید.
ماجرا این بود یک مؤسسه به نام مشکاتمهر یا مشکاتنور که البته وابسته به آستانقدس رضوی نبود، ولی با آنها ارتباط داشتند، از بخش فرهنگی آستان، سفارش یک اثر تصویری با نام «در این قطعه از بهشت» گرفته بودند که قرار بود راهنمای زائران حرم حضرترضا(ع) باشد، ولی به گونهای نباشد که صرفاً فقط جنبه اطلاعرسانی داشته باشد بلکه جنبههای هنری کار هم برایشان مهم بود.
آنها تصاویری از بارگاه مطهر تهیه کرده بودند که اتفاقاً تصاویر خوبی هم بود، اما در خصوص چینش این تصاویر تصمیمی گرفته نشده بود. دوستی به نام عبدالله حاجیمحمدی مسئولیت کارگردانی این کار را بر عهده گرفته بود. خلاصه از من دعوت شد تا کار را به ثمر برسانم. من پس از دیدن تصاویر، گفتم فقط یک راه به ذهنم میرسد و اینکه آقای کریمخانی قطعهای بخوانند و من آهنگسازی کنم. پرسیدم چقدر فرصت دارید؟ گفتند چهار روز و من گفتم مگر میشود در چهار روز چنین کاری را انجام داد. یادم هست در آن جلسه بیشتر وقتمان به بحث درباره اینکه چقدر زمان داریم، گذشت. از جلسه بیرون آمدیم و هیچکس راجع به کار امامرضا(ع) صحبت نکرد. دم در که آمدم خداحافظی کنم موقع خداحافظی، گفتم: «مگر شما در تماس تلفنی به من نگفتید قرار است برای امامرضا(ع) کاری انجام دهید، گفتند: «همین کار است، اما چون زمان کمی داشتیم رویمان نشد بگوییم». من دوباره به جلسه برگشتم و خیلی جدیتر صحبت شد و قرار شد در صورت رضایت آقای کریمخانی و با توجه به تصاویر، قطعهای ساخته شود. آقای کریمخانی پذیرفتند و اثر ساخته شد.
سروده مرحوم حبیبالله چایچیان، چگونه انتخاب شد؟
آقای کریمخانی که آمدند. دفتر قطوری از اشعار امامرضایی داشتیم و من داشتم این دفتر را ورق میزدم. ناگهان چشمم به این شعر آقای چایچیان افتاد که آن زمان در قید حیات بودند. شعر خیلی خوب و سادهای بود، با استاد کریمخانی درباره آن حرف زدیم و گفتم: «بیا روی آهنگی که من ساختهام، بخوان».
چطور بین آن همه سروده مجذوب شعر مرحوم چایچیان شدید؟
صفای شعر و سادگی اشعار به دل من نشست. وقتی شعر را خواندم احساس کردم خودم به پابوس آقا رفتهام و جلو ضریح ایستادهام و میگویم: «آقا من آمدهام با دستهای خالی» حس کردم این حرف، حرف دل همه مردم است. شعر سادگی بینظیری داشت و زبان حال زائران حضرت بود.
نکته بعدی هم این است که در کارهای مذهبی چیدمانی برای انتخاب وجود دارد که از دست ما خارج است. ماجراهایی را میتوانم برایتان تعریف کنم که چگونه برای انجام اموری، افرادی حذف شدند و یا به کار اضافه شدند. حتماً دستی وجود دارد که برنامهریزی میکند چه کسانی وارد کار بشوند و کار را انجام بدهند و چه کسانی نباشند. به اعتقاد من این اثر جزو همین کارها بود که حضرت از همان ابتدا ناظر و حاضر بودند.
وقتی آقای کریمخانی به تیم اضافه شدند، شما آهنگ را ساخته بودید؟
بله، آهنگ ساخته شده بود که آقای کریمخانی آمدند.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
آقای کریمخانی شروع به خواندن کرد، ولی هر چه خواند نشد و به قول معروف درنمیآمد. هر چه میخواند به دل ما و خودش نمینشست. اصلاً از کریمخانی بعید بود. فکر کنید ما ساعت چهار بعدازظهر شروع کردیم، غروب شده بود، ولی هنوز کار ما درنیامده بود. من به ایشان گفتم: «فعلاً چای بخوریم و برویم خانه، گاهی کاری نتیجه نمیدهد». ایشان هم خیلی ناراحت بود، چای را که ریختم و آمدم، دیدم کریمخانی دارد گریه میکند تعجب کردم و گفتم: «استاد، چرا گریه؟» گفت: «چرا پس از این همه سال کار کردن، نمیتوانم برای این کار بخوانم؟».
با لهجه آذری حرف میزد و ادامه داد: «پس از این همه که برای اربابم حسین(ع) خواندم، یعنی قابل نیستم که برای امامرضا(ع) بخوانم» به او گفتم: «گاهی پیش میآید!».
چای را نخورده، گفت: «بگذار یک بار دیگر بخوانم!».
گفتم: «بخوان».
آن زمان خود شما چه فکر میکردید؟
راستش من ناامید شده بودم و از گریه ایشان هم ناراحت بودم. ایشان شروع کردن خواندن. حتی اگر دقت کرده باشید، ایشان اول شعر را اشتباه خواندهاند و به جای اینکه بگویند: «آمدم» خواندهاند: «آمدهام» که خیلیها بابت این اشتباه مرا نقد کردند که چرا ادیت نکردم و این اشتباه را درنیاوردم.
اکنون اگر بود، آن اشتباه را اصلاح میکردید؟
اصلاً بابتش ناراحت نیستم، چون در آن لحظه حس کریمخانی چنان قوی بود که بر آن اشتباه غلبه داشت. به جرئت میگویم این حس آنقدر بر اشتباهش غالب بود که حتی به نظرم زیباتر هم شد. یعنی به نظرم این اشتباه حال زائری است که خدمت حضرت آمده و به او میگوید: «آمدهام ای شاه پناهم بده» میگوید: «آمدهام». انگار دارد تمام مسیر را توصیف میکند. خلاصه من به قطعه خوانده شده دست نبردم. فکر کنم ساعت هفت یا هشت شب بود که از هم جدا شدیم و قطعه من هفت صبح آماده بود. سرعت این کار جزو اتفاقات نشدنی و عجیب بود. یک قطعه آوازی دیگر پس از آن بود که آن را هم کار کردیم و در مدت چهار روز کار تمام شد.
این قطعه از چه زمانی بین مردم شناخته شد و مورد توجه مردم قرار گرفت؟
حقیقتش این است که سه سال پس از اینکه این کار ساخته شد، تازه دیده شد.
دلیل این تأخیر زمانی چه بود؟
چون آرشیو شده بود، پس از سه سال چند روز مانده به تولد حضرت رضا(ع)، دیدم خیلی حیف است این کار آرشیو شده و پخش نمیشود. با یکی از دوستان در پخش شبکه یک سیما تماس گرفتم و در مورد قطعه با جزئیات آن توضیح دادم.
آنها برای این قطعه تصاویر دیگری گذاشتند و از تلویزیون پخش کردند و آن زمان دیده شد و مورد توجه مردم قرار گرفت.
شما کارنامه پرباری دارید. از نگاه خودتان این کار در کارنامه کاری شما چه جایگاهی دارد؟
این اثر افتخار کاری و هنری من است و نمیتوانم بگویم چقدر از ساختن آن به خود میبالم. افتخار میکنم این فرصت به من داده شد تا بتوانم این کار را انجام دهم. به من لطف شد تا بتوانم این کار را انجام دهم.
آلبومی به نام «ساقی سرمست» را هم با آقای کریمخانی در مدح بزرگان و اتفاقات عاشورا انجام دادم که به آن هم چنین حسی دارم.
بین آثار موسیقی که برای امامرضا(ع) ساخته شده است، کدام یک را میپسندید؟
بعضی از کارها را خیلی دوست دارم مثل کار آقای دولتمند خلف از تاجیکستان. ولی آفتی در این کارها وجود دارد آن هم آفت سفارش است، چون این کارها بر پایه سفارشها اتفاق میافتد.
کار شما هم سفارشی بوده، ولی نتیجه کار مورد توجه قرار گرفته است.
برای اینکه من همیشه شرطی برای کار سفارشی بهخصوص اگر درونمایه مذهبی داشته باشد، میگذارم و میگویم من این کار را هر وقت از فیلتر خودم رد شد، ارائه میدهم و اگر نشد کار را انجام نمیدهم.
دستمزدتان برای این کار چقدر بود؟
هزینه تولید ۵۰۰هزار تومان شد. من و آقای کریمخانی هم دستمزدی نگرفتیم. گفتند ندارند و ما هم دنبالش نبودیم که بخواهیم پولی بگیریم. یک هنرمند چه میخواهد جز اینکه مردم هنرش را بپسندند و اینقدر کارش در مردم تأثیرگذار باشد.
من وقتی به مکه رفته بودم، مردم دور مسجدالحرام به ستونها تکیه داده بودند و قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده» را گوش میدادند، نمیدانید چه حال خوبی به من دست میداد! حس عجیبی بود، خدا را شکر میکنم.
روایت آشنایی آریا عظیمینژاد با استاد کریمخانی
بگذارید خاطرهای برایتان تعریف کنم که چرا من در این کار از محمدعلی کریمخانی استفاده و او را برای خواندن دعوت کردم.
یادم هست نخستین باری که میخواستم کار مذهبی انجام دهم زمانی بود که جشنواره فیلم فجر مصادف شده بود با شروع ماه محرم. آقای منوچهر محمدی با من تماس گرفت و گفت: برای افتتاحیه جشنواره فیلم فجر میخواهند کلیپی پخش کنند که حال و هوای محرمی داشته باشد و از من خواست موسیقی بسازم که آنها روی موسیقی تصویر بگذارند.
چند روز بعد با محمد اصفهانی اجرا داشتیم. پس از اجرا، ماجرای کلیپ افتتاحیه را به او گفتم و گفتم خوانندهای نمیشناسم که بتواند روی این نوع موسیقیها بخواند. او گفت: «چرا خواننده نداشته باشی؟ من یک خواننده به تو معرفی میکنم که تازه بفهمی مداحی و خواندن یعنی چه؟» و استاد محمدعلی کریمخانی را به من معرفی کرد، البته ایشان آن زمان هنوز شناخته شده نبودند.
وقتی رسیدیم تهران، موقع خداحافظی، محمد اصفهانی مچ دست مرا گرفت و گفت: «آریا این کارها با بقیه کارهایت فرق میکند نصیب یا قسمت هر کسی نمیشود، همه توانت را برایشان بگذار».
آن زمان متوجه معنای حرفش نشدم و با غرور خاصی به او گفتم: «من همیشه و در همه کارهایم دقت میکنم و تمام توانم را میگذارم که کار خوب انجام شود و برای من این کار با بقیه کارهایم فرقی ندارد و تمام توانم را خواهم گذاشت».
آقای اصفهانی به من نگاهی کرد و گفت: «نه این کار با کارهای دیگرت فرق دارد». من تأملی کردم به دکتر خیره شدم و گفتم: «زیاد منظورت را نمیفهمم، ولی چشم تلاشم را میکنم». اصفهانی توضیحات دیگری هم داد که حالا خیلی شخصی است و نمیتوانم اینجا بیان کنم.
به هر حال همان کار شد، نخستین همکاری من با استاد کریمخانی آلبوم «ساقی سرمست» نام گرفت و قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده...» دومین همکاری من با استاد و دومین کار مذهبی من است. هر دوی این آثار نقطه عطف کارنامه هنری من شد که واقعاً از سوی مردم هم مورد اقبال قرار گرفت. پیش از اینها من هفت سال آهنگسازی میکردم و در تئاتر، تلویزیون و سینما هم کار کرده بودم، ولی هیچ وقت نشد دیده شوم و همیشه هم لنگ پول بودم، ولی از آن تاریخ به بعد نفهمیدم چقدر پول به زندگی من آمد و متوجه نشدم چطور مشهور شدم.
نظر شما